نویسنده: پیتر کلیتن





 

فاروس، فانوس دریایی عظیم اسکندریه در ساحل شمال غربی دلتای مصر، آخرین بنایی بود که عموماً آن را در زمره‌ی عجایب هفتگانه دنیای باستان پذیرفتند. این نام از جزیره‌ای به نام فاروس رو به روی بندر اسکندریه مأخوذ است - جایی که این فانوس در آنجا نصب شده بود - و از آن پس نام عمومی تمام فانوسهای دریایی بعد از خود شد.
جزیره‌ی فاروس از جنس آهک است که از دریا سر بر آورده و در دل زمین شنی اطراف و رسوبات رودخانه‌ی نیل، پایگاه مناسبی ایجاد کرده است. هومر نخستین کسی است که در اودیسه از جزیره‌ی فاروس یاد می‌کند، و آن را در فاصله‌ی یک روز دریانوردی از مصر می‌داند ( بعداً هم پلینی آن را تکرار کرده است ). آشکار است که منبع خبر هم چندان موثق نبوده است. در ادبیات اساطیری آمده است که هلن زیباروی به اتفاق پاریس به مصر آمد، لکن از سکونت در جزیره فاروس دچار ملال شد، زیرا در آنجا چیزی جز خوکهای آبی مشاهده نکرد. هلن ده سال بعد، این بار در معیت شوهرش منلائوس، به هنگام بازگشت از تروا به سوی میهن و شکسته شدن کشتی‌اش، در جزیره‌ی فاروس پیاده شد. در همین ادبیات اساطیری آمده است که منلائوس پیرمردی را دید و از او پرسید،« نام این جزیره چیست؟ » پیرمرد پاسخ داد،« فارو ». منلائوس پاسخ او را درست نشنید و پرسید گفتی « فاروس »(1)؟ که پیرمرد پاسخ مثبت داد و واژه‌ی فارو، یعنی فرعون، را به زبان مصر قدیم « پروتیس » تلفظ کرد. منلائوس این بار آن را با واژه‌ی پروتئوس اشتباه کرد؛ منلائوس می‌دانست که پروتئوس نام خدای دریاست که پوسیدون به او قدرت پیشگویی اعطا کرده است. بدین ترتیب، از ترکیب سبک بیان پیرمرد و اشتباه منلائوس نام فاروس به این جزیره تعلق گرفت و خدای حامی آن را پروتئوس دانستند. منلائوس در بازگشت به یونان، به آرایش این قصه پرداخت و ‌اندکی از خود بر آن افزود و خوکهای دریایی را که باعث ملال خاطر هلن شده بودند به شکل حوریانی درآورد که سراسر ساحل را فرا گرفته بودند.
اسکندر سوم مقدونی، موسوم به اسکندر کبیر، در سال 332 قبل از میلاد مصر را از سلطه‌ی اربابان ایرانیش آزاد ساخت؛ ایرانیان، در سال 343 قبل از میلاد توانسته بودند جانشین نختانبوی دوم (2) از سلسله‌ی سی‌ام و آخرین فرعون مصر شوند. اسکندر فقط چند ماه پیش از حمله به داریوش کبیر پادشاه ایران در مصر اقامت کرد، لکن در این اقامت کوتاه اثری ماندنی در آنجا باقی گذاشت که بر تمدن غرب هم تأثیر پایداری نهاد. وقتی اسکندر به مصر رسید یونانیان جزیره‌ی فاروس را که فاصله‌ی چندانی از ساحل ندارد و مقابل دهانه‌ی غربی دلتای نیل واقع است صرفاً به عنوان خانه‌ی پروتئوس، خدای دریا، می‌شناختند. این جزیره در زمان حیات اسکندر فقط دهکده‌ی کوچکی برای ماهیگیران بود و راکوتیس (3) نامیده می‌شد که در نوار باریکی بین دریا و دریاچه‌ی بزرگ ساحلی، موسوم به دریاچه‌ی ماروتیس (4) قرار داشت. اسکندر در پاییز سال 332 قبل از میلاد از ممفیس، پایتخت باستانی مصر ( که اکنون در حوالی جنوب قاهره است )، در طول شاخه‌ی غربی نیل به کانوپوس (5)- بندری در کنار این رودخانه‌ی بزرگ - راهپیمایی کرد، و از آنجا، از طریق راکوتیس، به سوی واحه‌ی سیوه (6) در صحرای باختری به راهپیمایی ادامه داد. چشمان تیزبین او فوراً اهمیت دهکده‌ی متروکه و کوچک ماهیگیری را تشخیص داد و حکم کرد در آنجا شهر جدید اسکندریه را بنا کنند. این اولین شهر از جمله شهرهایی به شمار می‌رفت که اسکندریه نامیده شدند، اما اسکندریه‌ی مصر همواره به صورت معظم‌ترین آنها باقی ماند. اسکندر در سفر به مقصد خود، و عبور از واحه‌ی سیوه، در معبد آمون (7) یا معبد پیشگوی اعظم توقف کرد؛ می‌گویند وی در آنجا تجربه‌ای شخصی و فراموش نشدنی را از سر گذراند چون کاهن معبد از او به عنوان پسر خدا استقبال کرد. پلوتارک در ادامه‌ی این حکایت می‌افزاید کاهن تلاش کرد به زبان یونانی به اسکندر « ای، پسرم » خطاب کند - اما جمله « ای، پسر زئوس »(8) را بر زبان آورد. این لقب تأثیری ماندگار بر اسکندر نهاد. زیرا از آن پس خود را پسر زئوس - آمون شمرد، و جنگ علیه ایران را تقریباً جنگی مقدس تلقی کرد. مصریان اسکندر را به عنوان فرعون خود قبول کردند و در این عقیده که او پسر خداست تردید نشان ندادند چون با عقاید باستانی مصریان که فرعون را خدا می‌پنداشتند مطابقت می‌کرد. در سکه‌های ضرب شده مصر که بعد از مرگ اسکندر به جریان‌ انداخته شد، اسکندر را به صورتی می‌بینیم که نیمتاج پادشاهی مقدونی خود را که با شاخهای قوچ تزیین شده بر سر نهاده است؛ این شاخهای قوچ نماد زئوس - آمون بود که برای مصریان بسیار قداست داشت.
دینوکراتس (9)، معمار رودسی، با استفاده از آخرین اصول طراحی شبکه بندی، شهر جدید اسکندریه را بر پایه‌ی روش خیابان کشی هیپوداموس میلتوسی، کسی که یک قرن پیش از دینوکراتس این روش را « ابداع » کرده بود، بنا نهاد. سنگهای آهکی شیاردار ساحل جزیره‌ی فاروس، همراه با صخره‌های دریایی در منتهی‌الیه غربی، این جزیره را از اعصار ماقبل تاریخ به صورت لنگرگاه مناسبی درآورده بود؛ ظاهراً هومر هم آن را شناخته بود چون در اودیسه آورده است:
جزیره‌ای به اسم فاروس در آبهای موّاج کنار مصب نیل قرار دارد... . در این جزیره خوری به صورت پناهگاه دیده می‌شود که ملاحان، آنجا می‌آیند و از چاه آب می‌کشند و می‌توانند قایهایشان را روی تیرکها به طرف قسمت ژرف دریا برانند.
استرابون هم می‌نویسد:
فاروس جزیره‌ی مستطیل شکلی است که به ساحل مصر بسیار نزدیک است، و لنگرگاهی با دو دهانه تشکیل می‌دهد؛ زیرا ساحل مصر با دو باریکه‌ی خود در دریا، خوری به وجود آورده است. جزیره‌ی فاروس بین این دو دماغه واقع است و دهانه‌ی خور را می‌بندد؛ جزیره از طول به موازات ساحل پیش می‌رود... در منتهی‌الیه جزیره صخره‌ی بزرگی وجود دارد، که دریا از همه جهت آن را در برگرفته و بر بالای همین صخره برج چند طبقه‌ی باشکوهی از مرمر سفید دیده می‌شود که نام فاروس را بر خود دارد.
استرابون در ادامه‌ی این شرح می‌افزاید که ساحل لنگرگاهی ندارد و از همه‌ی جوانب در احاطه‌ی صخره‌های دریایی است و آب در آنجا کم عمق است و از این رو کسانی که از دریا به ساحل می‌آیند نیاز به علامت روشنی دارند تا سالم به خشکی برسند. پیش از ساختن فانوس جمعیت بومی زیادی در جزیره ساکن بودند و چندین قبر متعلق به بطلمیوس‌ها (305-30 قبل از میلاد) در آنجا دیده می‌شد. استرابون می‌افزاید در روزگار خود او جزیره متروک ماند، چون ساکنان جزیره با حمله‌ی یولیوس قیصر به اهالی اسکندریه مخالفت کردند و طبعاً به طرفداری از هموطنان خود و کلئوپاترای هفتم، ملکه کشورشان، برخاستند، و یولیوس قیصر هم جزیره را ویران کرد.
وقتی میان جزیزه‌ی فاروس و ساحل اصلی موج‌شکنی ساخته شد دو لنگرگاه سرپوشیده، یکی غربی و دیگری شرقی به وجود آمد که در ارتباط با جهت وزش باد همیشه یکی از آنها قابل استفاده بود. شهر در پشت سر این لنگرگاهها، در دو طرف خیابان عریض کانوپوس که به خط مستقیم از شرق به غرب ممتد بود گسترش یافت. اسکندریه به پنج محله تقسیم شد، و بر هر محله نام یکی از نخستین پنج حرف الفبای یونانی نهاده شد. استرابون ( در جغرافیا، کتاب هجدهم، اولف بند 7-10 ) توصیف مفصلی از این شهر و موقعیت عالی آن، از لحاظ وجود دریا در جلو و دریاچه ماروتیس در عقب و ارتباطش با کانالهای منشعب از نیل، بیان می‌کند و می‌نویسد شهر به صورت مرکز تجاری پررونقی درآمد، به طوری که از همان ابتدای کار در مقایسه با دیگر مراکز تجاری در ساحل ثروت بیشتری نصیبش می‌شد:
قواره‌ی شهر مثل شنل نظامی است؛ جوانب طویل آن را دو آب [ آب دریا و آب دریاچه ] فرا گرفته و قطر آن حدود 30 اِستادیا [ قریب 5500 متر ] است... . خیابان‌کشی شهر به طور کلی چنان است که برای اسب سواری و ارابه‌رانی مناسب است... نزهت حومه‌ی شهر و کاخهای سلطنتی، که یک چهارم و شاید هم یک سوم کل کمربند آن را تشکیل می‌دهد، در حد کمال است... . به هر حال، تمام اینها با یکدیگر و با بندر، حتی با قسمتهای بیرون از بندر، مرتبط‌اند. موزه هم بخشی از کاخهای سلطنتی است... . سما (10) نیز قسمتی از این کاخها به شمار می‌رود. سما محوطه‌ای بسته است مدفن پادشاهان مصر و اسکندر در آن قرار دارد؛ بطلمیوس، پسر لاگوس، با نقشه‌ی قبلی، پردیکاس (11) را متوقف کرد و جسد اسکندر را که از بابل می‌آورد از وی ستاند... بطلمیوس جسد را برد و در اسکندریه دفن کرد، که هنوز همانجاست - البته، نه در همان تابوت سنگی پیشین، چون تابوت فعلی شیشه‌ای است [ یا احتمالاً از مرمر سفید
است (؟) و مقایسه کنید آن را با تابوت بسیار قدیمی‌تر ستی اول (12)، زمامدار 1318-1304 قبل از میلاد مصر، که از جنس مرمر شفاف و نازک و دارای کتیبه و نقش است ]، در حالی که تابوت بطلمیوس از طلاست... . جزیره و برج فاروس در بندر بزرگ و در مدخل دست راست آن دیده می‌شود.
از جمله ساختمانهای مهم در دوره‌ی متأخر، یعنی حدود 20 قبل از میلاد، باید از کایساریوم (13)، امپوریوم (14)، هپتااستادیوم (15)، ژیمنازیوم (16)، هیپودرمه (17)، و نیز معبد مشهور یونانی - رومی متعلق به سراپیس (18) از خدایان مصری، و سراپیوم (19) نام برد. معمولاً سراپیس را با پیمانه ‌ای (20) بر سر، به عنوان علامت شناخت خاص او، نشان می‌دهند چون او را خدای غله می‌دانستند و مصر هم انبار غله‌ی روم بوده است.
میوزیوم (معبد موزها(21)) اساساً صومعه‌ای بود که در آنجا دانش رونق گرفت و دانشمندان برجسته و وابسته به آن از مالیات معاف و از مکان و معیشت مجانی برخوردار بودند. کتابخانه‌ی اسکندریه از مؤسسات بزرگ شهر و یکی از دو کتابخانه‌ی فوق‌العاده مشهور دنیای باستان بود (کتابخانه‌ی دیگر پرگاموم بود که در آسیای صغیر قرار داشت). کتابخانه‌ی اسکندریه در اوج رونق خود صاحب نیم میلیون طومار بود ( آن زمان کتابها را روی طومار از جنس پاپیروس یا چرم می‌نوشتند؛ پاپیروس اساساً کاغذ اصلی و منبع بزرگ درآمد مصر بود ). وقتی یولیوس قیصر اسکندریه را تسخیر کرد کتابخانه‌ی شهر برحسب تصادف آتش گرفت و برای بار دوم در سال 391 میلادی نیز به دست مسیحیان سرمست از باده‌ی پیروزی گرفتار آتش‌سوزی شد. این دو مؤسسه‌ی اسکندریه، موزه و کتابخانه، در دنیای باستان مجازاً به معنی فانوس دانش به شمار می‌رفتند؛ فانوس دریایی حقیقی را جزیره‌ی فاروس فراهم ساخت که هم نام خود را به ساختمان آن داد و هم در بسیاری از زبانها به صورت واژه‌ی « فانوس دریایی » درآمد.
چند تن از نویسندگان دوره‌ی کلاسیک در آغاز عصر مسیحیت، بخصوص دیودوروس سیسیلی ( دوران شکوفایی 60-30 ق م )، استرابون ( حدود 64 قبل از میلاد تا 21 میلادی )، و پلینی مهین، این چراغ را توصیف کرده‌اند. خاصه، این آخری به سبب اثر بزرگش تاریخ طبیعی مشهور است، چون او ذهنیتی کاملاً جستجوگر داشت و همین خصلت موجب شد تا در اوت 79 میلادی هنگامی که برای تحقیق درباره‌ی آتشفشان وزوو (22) رفته بود دچار خفگی شود و بمیرد.
نام سازنده‌ی واقعی فانوس دریایی و تاریخ دقیق ساخت آن تا‌ اندازه‌ای محل جدل است. چنین پیداست که ساختمان آن در زمان بطلمیوس اول (305-282 ق م)، ملقب به سوتر، رفیق دوران کودکی اسکندر و سردار معروف او، آغاز شد که پس از مرگ اسکندر در سال 323 قبل از میلاد مصر را از آن خود کرد. بطلمیوس همچنین جسد اسکندر را که بکندی به سوی ورژینا مقبره‌ی سلطنتی مقدونیان برده می‌شد تصاحب کرد (اخیراً مقبره‌ی فیلیپ دوم، پدر اسکندر، را در ورژینا پیدا کرده‌اند). زمانی که جنازه‌ی اسکندر به ممفیس، پایتخت باستانی مصر، رسید، بطلمیوس به « مُرده دزدی » تاریخی‌ای دست یازید و جنازه را به اسکندریه برد و در مقبره‌ی بزرگ و باشکوهی در سما دفن کرد. به رغم جستجوهای فراوان تاکنون محل سما نامکشوف مانده است. سما به احتمال قوی زیر آب رفته چون از زمان باستان تاکنون ساحل اسکندریه تا حد قابل ملاحظه‌ای عقب نشسته است. دفن جسد اسکندر برای شهری مثل اسکندریه با داشتن موقعیت عظیم تجاری و علمی و به مثابه کانون توجه مردم موفقیت بزرگی محسوب می‌شد، اهمیت روز افزون اسکندریه و امتیاز بزرگ برخورداری از دو لنگرگاه به معنای آن بود که نیاز به « علامت ثابتی » دارد؛ زیرا ساحل مصر در اینجا بسیار مسطح است و چیز جالبی ندارد و عوارض طبیعی آن برای هدایت ملاحان و لنگر‌ انداختن کشتیها ناچیز است.
به نظر می‌رسد ساختمان چراغ دریایی در ساحل 297 قبل از میلاد آغاز شده باشد؛ با این حال ائوسبیوس (23)، اسقف قیصریه (339-263 قبل از میلاد)، و وقایع‌نگار، که در مصر زندانی بوده است، این تاریخ را در وقایعنامه خود مربوط به سال 283-282 قبل از میلاد می‌داند. برخلاف آنچه غالباً گفته شده، به طور قطع می‌دانیم که بطلمیوس این فانوس را نساخته است، چون نام ستوستراتوس (24)، با ساختمان آن مربوط است. این شخص یا معمار فانوس دریایی بوده، یا، به گفته‌ی پیتر فراسر (25)، هزینه‌ی مالی آن را فراهم کرده است؛ سوستراتوس از درباریان ثروتمند و یکی از سیاستمداران اهل اسکندریه به شمار می‌رفت. استرابون (در کتاب هشتم، بند 25) می‌نویسد بنای فانوس دارای وقف نگاشتی به این مضمون بوده است: « سوستراتوس اهل نیدوس (26)، دوست فرامانروایان، این فانوس را برای ایمنی کسانی که در دریاها دریانوردی می‌کنند وقف کرده است. » لوکیانوس (حدود 115-180 میلادی) مضمون وقف نگاشت را این گونه آورده است:« سوستراتوس، پسر دیکسیفانس (27)، اهل کنیدوس این فانوس را به خدایان نجات دهنده به نیابت از کسانی که در دریاها دریانوردی می‌کنند هدیه می‌کند. » منظور از خدایان نجات‌دهنده هم ممکن است اشاره به بطلمیوس اول، ملقب به سوتر، و همسرش برنیس (28) باشد که با القاب « خدایان » بر سکه‌های هشت دراخمی طلا و ضرب شده به دست بطلمیوس منقوش شده‌اند و هم ممکن است منظور از آن دیوسکوری‌ها (29)، دوقلوهای بهشتی، کاستور و پولوکس (30) باشد، که به صورت خدای حامی ملاحان درآمدند، و غالباً وظیفه‌ی خاص آنان نجات دریانوردان بود. باری، احتمال وقف بنا به دو قلوهای بهشتی بسیار نامحتمل‌تر است.
پوسیدیپوس (31)، که به مناسبت برپایی فانوس دریایی، یا تکمیل آن، مضمونی را سروده ( و از این رو، موثق‌ترین نویسنده‌ی آن عصر است که در این مورد اظهارنظر کرده است ) خطاب به پروتئوس خدای دریا می‌گوید که جزیره خانه‌ی اوست و ملاحان را « آماج » می‌خواند و زئوس را سوتر ( نجات دهنده ) لقب می‌دهد. در واقع از همان ابتدا مجسمه‌ی زئوس سوتر را در رأس فانوس دریایی در آن ساحل طولانی و مسطح و بی‌عوارض طبیعی چون علامتی نصب کردند. از این رو می‌بایست چراغ دریایی را وقف او کرده باشند.

تصویر 1: بازسازی تصویر فانوس دریایی.
مسعودی، مورخ عرب، در سده‌ی دهم میلادی به کتیبه‌ای اشاره می‌کند که حروف سربی آن هر یک به عرض یک کوبیت (50 سانتیمتر) بوده است. این کتیبه در وجه شرقی بنای فانوس دریایی قرار داشته، و همه می‌توانستند در موقع ورود یا خروج از لنگرگاه آن را مشاهده کنند.
در مورد پرسش مربوط به سازنده‌ی فانوس دریایی، لازم است به نظر پلینی مهین (کتاب سی و ششم، بند 18) اشاره‌ای بکنیم، وی می‌نویسد « پادشاه بطلمیوس در چنین فرصتی علوِّ طبع نشان داد و به سوستراتوس معمار، اهل کنیدوس، رخصت داد تا نام خود را بر این عمارت نقش کند. » می‌دانیم در دهه‌ی 270 قبل از میلاد سوستراتوس نامی به نمایندگی بطلمیوس دوم، فیلادلفوس، به دلوس (32) آمده بود و با اطمینان می‌توان فرض کرد که این مرد همان سازنده‌ی فانوس دریایی بوده است. در اینجا، درباری و سیاستمدار ثروتمندی را داریم که لوکیانوس (در کتاب خود هیپیاس (33)، 2) از او با نام سوستراتوس اهل نیدوس و معمار مشهور نام می‌برد و او را با ارشمیدس مرتبط می‌داند. لوکیانوس می‌نویسد سوستراتوس با منحرف کردن آب رودخانه‌ی نیل به بطلمیوس کمک کرد تا ممفیس را تسخیر کند. این موضوع نمی‌تواند دیرتر از مرگ اسکندر رخ داده باشد، یعنی در موقعی که بطلمیوس کاملاً بر مصر تسلط یافته بود، و لذا این معمار مشهور که در دهه 330 قبل از میلاد برای بطلمیوس کار می‌کرده نمی‌تواند همان کسی باشد که فانوس دریایی را ساخته است. نسبت دادن حرفه‌ی معماری به این سوستراتوس از سوی پلینی مهین و دیگران ناشی از درک نادرست آنان از کتیبه‌ی فانوس بوده و احتمالاً این نام با نام معماری که قبلاً می‌زیسته خلط شده است. سوستراتوس مورد نظر پلینی مهین ممکن است نوه‌ی معماری به همین نام باشد که در سده‌ی سوم قبل از میلاد در مصر می‌زیسته است.
واژه‌ای که پوسیدیپوس برای « برپایی » به کار برده هم می‌توانند به « ساختن » تعبیر شود و هم به « وقف کردن ». این نکته را نیز بیفزاییم که اگر بطلمیوس اول یا دوم هزینه‌ی مالی این بنا را داده باشند، درج نشدن نامشان در این بنا فوق‌العاده نامحتمل و نامعمول به نظر می‌رسد. در دوران باستان قطعاً رسم بر این نبوده که نام معمار یا واقف را بر بناهای تاریخی بنویسند. احتمال دارد ساختمان فانوس دریایی در دوران حکومت بطلمیوس اول، ملقب به سوتر (305-282 قبل از میلاد) آغاز شده و در دوران زمامداری بطلمیوس دوم ملقب به فیلادلفوس (284-246 قبل از میلاد) تکمیل شده باشد. از قرار معلوم، سوستراتوس اهل کنیدوس، سیاستمدار و درباری ثروتمند (و احتمالاً بازرگان)، هزینه‌ی بنای فانوس را پرداخته و آن را اهدا کرده است، و، در واقع، نام معمار آن برای ما معلوم نیست.
حال وقت آن است به خود بنا بپردازیم. مطمئناً فانوس دریایی در زمره‌ی اولین ساختمانهایی بوده که در اسکندریه می‌شناسیم؛ شک نیست که ساختمان فانوس همزمان با آماده کردن مقبره‌ی بزرگ در سما برای تدفین اسکندر آغاز شده است. از آنجا که فاروس اولین بنایی بود که از نظر معماری برای فانوس دریایی طراحی شد، پس از آن، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، به صورت مدلی برای ساختن تمام چراغهای دیگر در سراسر دنیای یونانی - رومی درآمد؛ تصاویر موجود در تزیینات موزائیکی و اساساً وجود نقش برجسته در تابوتهای سنگی این نظر را تأیید می‌کند. آنچه از مآخذ مکتوب درباره‌ی ظاهر فیزیکی خاص فانوس دریایی، و مقابله‌ی آنها با تصاویر بحث‌انگیز این فانوس دریایی می‌دانیم، واقعاً ناچیز است.
پلینی مهین اظهار می‌دارد که هزینه‌ی آن 800 تالان بوده است. تالان مقیاس وزن نقره به مقدار 928 اونس (یا 25/4 کیلوگرم) است. اگر این مقدار تالان را در 800 ضرب کنیم به رقم 742400 اوسن نقره (یا 21046668 گرم) می‌رسیم که به قیمت رسمی روز (شمش نقره در سال 1987) بیشتر از 4 میلیون پوند ارزش دارد. حکایات مربوط به فانوس دریایی سینه به سینه با شاخ و برگ نقل شده است. اپیفانس (34) ارتفاع آن را 306 فاتوم (35)(559/6 متر!) نوشته است. یوسفوس، در کتاب خود جنگ یهودی، می‌نویسد فانوس آن در فاصله 300 استادی (حدود 55 کیلومتری) از ساحل دیده می‌شده است. لوکیانوس اهل ساموساتا ( حدود 115- 180 میلادی ) این فاصله را به بیش از 450 کیلومتر افزایش داده است! قطع نظر از این فاصله‌ی دید، همه‌ی نویسندگان اتفاق نظر دارند که نور چراغ، حاصل آتش عظیمی بوده که در پای مناره برمی‌افروخته‌اند و آیینه‌های بالای ساختمان این نور را منعکس می‌کرده است. (36) پلینی می‌نویسد که « در حال حاضر [ اواسط نخستین سده‌ی میلادی ] در مکانهای متعددی، مثلاً در اوستیا و راونا (37)، آتشهای مشابهی شعله‌ور است. » فانوس دریایی اوستیا در نقشی که از بندر اوستیا با شعله‌های بلند در بالای بنای آن مصور شده است در موزه‌ی تورلونیا (38)، رم، موجود است. همچنین این نقش در مدال دو فلزی (39) امپراتور کومودوس (40) (17-192 میلادی) ترسیم شده است. در اینجا امپراتور را می‌بینیم که به استقبال ناوگانی آمده که غله‌ی سالانه را به بندر اوستیا می‌آورد، و او در جلو فانوس دریایی سه طبقه‌ای ایستاده است. تردیدی نیست که او به پیشواز کشتیهایی آمده که غله را از مصر آورده‌اند، زیرا پوپیتر - سراپیس خدای یونانی - مصری بوضوح در سمت چپ مدال دیده می‌شود در حالی که کشتی بزرگی را هدایت می‌کند و پیمانه یا کیل غله‌اش را بر سر نهاده است. قطعاً فانوس دریایی اوستیا، مثل بسیاری از فانوسهای بعدی، عموماً از سلف مشهور خود در اسکندریه تقلید کرده که در این زمان همچنان برجا و مورد استفاده است. پلینی در ادامه می‌افزاید « تنها خطر آن است که اگر آتشی را مدام برافروخته نگاه دارند احتمال دارد با نور ستارگان اشتباه شود، زیرا شعله در مسافت دور به نور ستاره بسیار شبیه است. » در حال حاضر هم این نظر در مورد فانوسهای دریایی جدید که از دریا و در افقی دور دیده می‌شوند مصداق دارد.
البته نکته‌ی ضروری دیگری هم در اینجا مطرح است که منحصراً به تدارک عملیات فانوس دریایی مربوط می‌شود، که به نظر می‌رسد در گذشته مورد توجه قرار نگرفته است - و آن هم عبارت است از نیاز به مقدار فراوانی سوخت (چوب یا زغال) تا بتوان شعله‌ی مداوم آتش را حفظ کرد و می‌دانیم مصر کشوری نبوده که بتواند چنین حجمی از چوب و الوار را فراهم کند. در واقع چوب و الوار در آن کشور بسیار نادر بود (و هنوز هم مصر جدید چنین است)؛ درختهای آن زمان صرفاً به اقاقیا و گز محدود می‌شد که بیشتر شبیه بوته‌اند. استفاده از تپاله‌ی خشک که امروزه هم در روستاها مصرف می‌شود احتمالاً تا حدی سوخت فانوس دریایی را تأمین می‌کرده، ولی باز هم مشکل احتیاج به مقدار فراوان آن مطرح است. به نظر می‌رسد شدت نور فانوس بیشتر محصول انعکاس نور بوده و نه خود آتش. گمان می‌رود از صفحات فلزی فوق‌العاده برّاق و احتمالاً از مفرغ جلا یافته، که در عهد باستان اکثر آیینه‌ها را از آن می‌ساختند، برای انعکاس نور استفاده می‌کرده‌اند. امکان دارد در طول روز با استفاده از اشعه‌ی خورشید نور بسیار قوی‌تری را منعکس کرده باشند. می‌دانیم که در اوایل قرون وسطا به همین شیوه حرکت کشتیها را از فاروس به شهر اسکندریه مخابره می‌کرده‌اند. نظر به اینکه در ایام باستان شبها چندان دریانوردی نمی‌شد، احتیاج به روشنایی شبانه در مقایسه با روز در درجه‌ی دوم اهمیت قرار می‌گرفت و کشتیها به آسانی به بندر اسکندریه می‌رسیدند.
با توجه به شکل و قواره‌ی ساختمان، عموماً با این نظر موافقت دارند که این بنا دارای سه طبقه بوده و حدوداً 100 متر ارتفاع داشته است: طبقه‌ی اول را 60 متر و طبقه‌ی دوم را 30 متر نوشته‌اند و 15 متر طبقه‌ی سوم هم ارتفاع مجسمه‌ی زئوس سوتر تا نوک نیزه‌ی سه شاخه یا چوگان سلطنتی او بوده است. منابع دوران متقدم و متأخر اسلامی تماماً در مورد طبقه‌ی اول و دوم همداستانند اما تعبیر ابن طولون، مورخ اسلامی و نویسنده‌ی شرح بازگشت فاطمیان به قدرت، در مورد بخش سوم متفاوت است: او می‌نویسد بر بالای طبقه‌ی سوم مسجد قبّه‌داری قرار داشته که مطابق سنت اسلامی بر رأس آن علامت هلال دیده می‌شد. زمان دقیق تجدید مدل طبقه‌ی سوم بر ما نامعلوم است.
مدخل بنای فانوس همسطح زمین نبوده بلکه با طی چند پله به آن می‌رسیده‌اند. می‌توان نقوش برجسته‌ی فانوس دریایی را به همین سبک بر تعدادی از تابوتهای سنگی رومی مشاهده کرد. در موزه‌ی نی - کارلسبرگ (41)، کپنهاگ، سه نقش به این شرح موجود است: یکی از آنها شکل زنی را نشان می‌دهد که گمان می‌رود ایسیس فاریا (42) باشد. وی ساختمان سه طبقه‌ای را روی دست راست خود نگاه داشته است. در شکل دوم در هر طرف بدنه‌ی تابوت، نقش برجسته‌ی فانوس دریایی حک شده که سه کشتی بین آنها دیده می‌شود. فانوس سمت چپ بنایی با دیوار داخلی کوتاه و نرده‌ای مشبک دارد و مردی در آنجا ایستاده است؛ نقش سوم نیز ساختمانی سه طبقه را نشان می‌دهد که بر فراز آن شعله‌ی آتش دیده می‌شود. نمونه‌های فراوان دیگری از این‌گونه نقشها را، بخصوص بر تابوتهای سنگی مسیحی، در اختیار داریم.
در تزیینات موزائیکی هم چندین فانوس دریایی را تصویر کرده‌اند، که بسیاری از آنها را می‌توان در کف بنای دفاتر کوچک واقع در میدان کورپوریشن (43)، اوستیا، بندر شهر رم، مشاهده کرد. در دفاتر سه گوشه‌ی این میدان (که معبدی در وسط و تئاتری دریک طرف دارد) تعدادی دفتر بازرگانی مستقر بوده که در کف موزائیکی دفاتر خود چند فانوس دریایی به سبک نامشخص نقش کرده‌اند. در تزیینات موزائیکی سده‌ی ششم قصراللیبی در کورنه هم ساختمان کنگره‌داری مشاهده می‌کنیم که واژه‌ی فانوس دریایی به زبان یونانی بر آن نقش شده است و بظاهر دو نگهبان مسلح بر بالای آن ایستاده‌اند. در سال 1964 در حفاری خانه کیروس لئونتیس (44) در بت‌شان واقع در اسرائیل [ فلسطین اشغالی ] موزائیکی متعلق به اواسط سده‌ی پنجم کشف شد که دارای نقوش شگفت‌انگیزی در پهلوی هم است. در بالای این موزائیک نقش اولیس (45) و سیرن‌ها (46) و خیلی پایین‌تر نقش تکیه زده‌ی نیلوس (47)، خدای رودخانه، دیده می‌شود که لکلک نیل (؟) یا مرغ مقدس مصری را به سوی ساختمان سه طبقه‌ای با سقف شیبدار و ردیفی از ستون بر دست گرفته است. در ورای نقش دوم، تصویر عمق سنج نیل مطابق مدل آن زمان، تقسیم شده به درجات 11 تا 16 کوبیت، دیده می‌شود ( رقم دوم حداکثر ارتفاع سیل بی‌خطر و سودمند نیل یا آب گرفتگی سالانه‌ی زمینهای اطراف آن را نشان می‌دهد ). در بالا و در جهت تصویر بنای این موزائیک، واژه‌ی اسکندریه نقش شده است که برحسب ظاهر ترسیم دقیقی از فانوس دریایی است. موزائیک دیگری هم در جراش (48)، اردن، کشف شده که به حدود سال 530 میلادی تعلق دارد و بر آن دیوار و برج و باروی شهری نقش است که آن را اسکندریه می‌دانند و فانوس دریایی هم در بیرون از این دیوار دیده می‌شود. تصویر ساختمان سه طبقه است، و غالباً دارای ورودی پلکانی است که از عناصر اساسی تعدادی از سکه‌های پادشاهی یونان است و قاعدتاً از الگوی فانوس دریایی اسکندریه تقلید شده است. مخصوصاً نمونه‌ی این نقوش را می‌توان در سکه‌های کورنت (با بندرش در لخائوم (49))، هراکلیا پونتیکا (50) (بیتینیا)، بریتوس(51) و لائودیکئا (52) (سوریه)، پانورموس (53) (سیسیل) و آیگای (54) (کیلیکیا) مشاهده کرد.
قطعه‌ای از لیوان شیشه‌ای قالب‌ریزی شده و منقوشی که در بگرام (55)، افغانستان، به دست آمده (و در موزه‌ی کابل موجود است) منظره‌ای از فانوس دریایی با بنای آجری و پنجره‌های چهار گوش را در همه‌ی جوانب ساختمان بوضوح نشان می‌دهد. بر بالای ساختمان مجسمه‌ای دیده می‌شود که از قرار معلوم زئوس سوتر است که تندر را با دست چپ در آغوش گرفته است. تصاویر دیگری هم از فانوس دریایی در شکل سه بعدی فانوس سفالینه و همچنین به عنوان نگهدارنده فانوس، متعلق به مصر، در دست داریم. اما آنچه بیش از همه به اطلاعات ما می‌افزاید عبارت است از پنجره‌های فراوانی که در پهلوی فانوس دریایی رو به بالا تا طبقه‌ی کلاهک فانوس دیده می‌شود. برخی از مفسران پیشین به عوض پنجره آنها را سپر و سپرهای کوچکی می‌دانستند که بر سطح خارجی برج آویزان بوده است، لکن این نظر به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.
نقش فانوس دریایی بر سکه‌های پادشاهی یونان و ضرب شده در اسکندریه در دوران دوم، بهترین و دقیق‌ترین شاهدی است که شکل فانوس دریایی را به ما نشان می‌دهد. تصویر فانوس را در پشت سه نوع سکه‌ی اصلی در طول زمامداری امپراتوران از دومیتیانوس (56)(81-96 میلادی) تا کومودوس (177-192 میلادی) در اختیار داریم. اسکندریه، مانند بسیاری از شهرهای دیگر شرق یونان، ضرابخانه‌ی امپراتوری روم بوده است؛ در این بندر، مثل گذشته، سکه‌هایی با ظاهر یونانی باستان با نقش چهره‌ی امپراتور وقت روم و عنوان او به زبان یونانی ضرب می‌شده است. طرح پشت سکه‌ها جالب است، و بعضاً، آمیخته‌ی عجیبی از تمثال‌سازی مصر و یونان و روم باستان را نشان می‌دهند. در ابتدا نقش فانوس دریایی را فقط به صورت یک بنای منفرد، و سپس همراه با الاهه ایسیس فاریا و سرانجام، با کشتیهای بادبانی مشاهده می‌کنیم که از کنار فانوس عبور می‌کنند.
مجموعه سکه‌های ضرب شده در ایام دومیتیانوس از جنس مفرغ است و به تاریخ سالهای 12، 13، و 15 دوران زمامداری او مربوط می‌شوند (سکه‌های اسکندریه سال پادشاهی را به الفبای یونانی نشان می‌دهند، و سال سلطنت را از 29 اوت هر سال تا 28 اوت سال بعد ضرب کرده‌اند.) جزئیات اساسی بنا، مخصوصاً تصویر تریتون‌ها یا غولان دریایی را بوضوح می‌بینیم که در گوشه‌های بالای طبقه‌ی اول در بوقها با صدفهای حلزونی دراز می‌دمند، و فانوس هم فقط دو طبقه دارد. درِ ساختمان با کف زمین همسطح است و مجسمه‌ی ایستاده زئوس سوتر نیز، در حالی که چوگان سطنتی بلندی در دست دارد، بروشنی بر تعدادی از سکه‌ها ضرب شده است.
در فاصله‌ی زمانی حکومت نروا (57)(96-98 میلادی) و نقش سکه‌های بعدی در ایام زمامداری ترایانوس (58)(98-117 میلادی) که سکه‌های نیم دراخمی سال‌های 11، 14، و 16 حکومت او را با همان فانوس دریایی، اما نه چندان خشن، نشان می‌دهند، وقفه‌ای مشاهده می‌کنیم. هادریانوس (117-138 میلادی) نیز دست کم در سالهای 2، 3، 6، 10، 11، 16، و 17 زمامداری خود سکه‌هایی به همین نوع ضرب کرده است. عجیب اینکه به نظر نمی‌رسد هادریانوس که در سال 15 حکومتش به عنوان امپراتور روم به مصر سفر کرده، سکه‌ای از همین نوع را ضرب کرده باشد در حالی که این واقعه را بر نوع دیگری از سکه منقوش می‌بینیم؛ احتمال دارد که وی به جزیره‌ی فاروس نرفته اما فانوس دریایی را دیده باشد. از آنجا که این نوع سکه‌های مفرغی و کم‌بها زمان زیادی در گردش بوده و کاملاً ساییده شده‌اند با اطمینان نمی‌توان تاریخ ضرب آنها را معین کرد. اما یک چیز در آنها قطعی است: شکل اصلی فانوس دریایی منقوش بر آنها همواره یکسان بود. با توجه به انواع دیگر نقوشی که در مجموعه سکه‌های پادشاهی یونان مشاهده می‌شود درمی‌یابیم که در آن زمان همیشه به ترسیم صحیح شکل اشیاء توجه می‌شده است و دقت نهفته در این نقوش بسیار بیشتر از میزانی است که به آنها نسبت می‌دهند.
در سکه‌های رومی تا دوران زمامداری هادریانوس، از جمله سکه‌های خود او که نقش فانوس دریایی بر آنها ضرب شده است، مشاهده می‌کنیم که مدخل ورودی بنای فانوس همسطح زمین یا دست کم در قسمت بسیار پایین بنا قرار دارد. اما این وضع در دوران حکومت آنتونینوس پیوس (59) (138-161 میلادی) تغییر کرده و در سکه‌های او مدخل ورودی بنای فانوس دریایی بالاتر از سطح زمین دیده می‌شود. تردید نداریم که ضرب این نقش دقیق است، از این رو می‌تواند منعکس کننده‌ی برخی از تغییرات معماری باشد که احتمالاً در اوایل زمامداری آنتونینوس رخ داده است. سکه‌هایی که این تغییر را نشان می‌دهند در سالهای 4، 5، 6، 8، و 9 حکومت وی ضرب شده‌اند. تصویر نیم دراخمی سال نهم حکومت او که پیش از این در جایی به چاپ نرسیده است شکلی روشن و عالی از فانوس دریایی را با پنجره‌های مدور در طبقه‌ی اول نشان می‌دهد که در مقایسه با طبقات دوم و سوم بسیار مرتفع است، در ضمن در این تصویر تریتون‌ها در حال دمیدن به بوقها و آویخته‌ی بر لبه‌ی بالایی طبقه‌ی اول، و همچنین مدخل ساختمان در ارتفاع بالا دیده می‌شوند؛ طبقه‌ی دوم و سوم ناقصی روی طبقه‌ی اول به چشم می‌خورد و زئوس سوتر هم در بالای طبقه‌ی سوم مستقر است. از مارکوس آورلیوس (60)(161-180 میلادی) هم چند نیم دراخمی، ضرب شده در سالهای 4 و 17 زمامداریش را با نقش فانوس دریایی در دست داریم؛ و از این زمان به بعد تصویر فانوس را به عنوان یک بنای شاخص در سکه‌ها مشاهده نمی‌کنیم.
در مسافتی نزدیک اسکندریه در ابوقیر، تاپوریس ماگنا (61) ‌ی باستان، بنای جالبی وجود دارد که روی مقبره‌ای ساخته شده است. شکل آن به فانوس دریایی بسیار شبیه است و ممکن است نمونه‌ای از مقبره‌ی دارای برج باشد که به نوعی فانوس دریایی تبدیل شده است. به نظر می‌رسد که تاریخ مقبره به اواخر سده‌ی اول قبل از میلادی مربوط باشد.
دومین مجموعه‌ی سکه‌ها تصویر فانوس دریایی را با تندیس ایستاده‌ی ایسیس فاریا (یعنی متعلق به فانوس دریایی) نشان می‌دهند. الاهه ایسیس که در دین مصر باستان مادر اعظم شمرده می‌شود در اواخر عصر دنیای کلاسیک چندین جنبه‌ی متفاوت به خود گرفته است. در این عصر او را به صورت الاهه‌ی حامی ملاحان مشاهده می‌کنیم که بادبان پر از باد یک کشتی را به سوی فانوس دریایی می‌برد (تنها در معدود دراخم‌های دوران ترایانوس، ایسیس را می‌بینیم که با شتاب از فانوس دریایی دور می‌شود و در همان حال سر خود را به سوی آن برگردانده است). ایسیس در این نقش زنگوله یا جغجغه‌ی فلزی مقدس خود را برای ترساندن ارواح خبیثه در دست دارد که در هنگام تکان دادن آن صدای جرنگ جرنگش شنیده می‌شده است. نقش ایسیس همواره در پشت سکه‌های مفرغی بزرگتر دیده می‌شود و جالب این است که چون الاهه را بلند قد نقش کرده‌اند فانوس دریایی نیز بناچار درازتر از حد طبیعی ضرب دیده می‌شود.
به نظر می‌رسد که ایسیس در خود جزیره‌ی فاروس نزدیک فانوس دریایی معبدی داشته است، زیرا از دوران کلاسیک به بعد قسمت زیادی از جزیره‌ی فاروس، در واقع خود اسکندریه‌ی باستانی، به زیر آب رفته و ساحل آن عقب نشسته است. غواصان در سالهای اخیر، درست در کناره‌ی آنچه زمانی خود جزیره بوده است (و قرنها به وسیله‌ی موج شکنی به ساحل اصلی اتصال داشته) شواهدی از وجود صخره‌ی بریده معبدی راپیدا کرده‌اند. در سال 1963 قطعاتی از حروف بزرگ مفرغی پیدا شد، و در دسامبر 1963 غوّاصان مجسمه‌ی عظیم سنگی ایسیس را به ارتفاع 10 متر از بستر دریا بیرون آوردند که بی‌تردید به معبد او مربوط می‌شود اکنون این مجسمه را درست در مدخل ورودی جایگاه سراپیوم (62) و ستون پومیپوس (63) مشاهده می‌کنیم.
نوع سوم سکه‌های منقوش به فانوس دریایی، آن را در حالی نشان می‌دهند که کشتی بادبانی از کنارش می‌گذرد. این نقش فقط در سکه‌ی چهار دراخمی کومودوس (180-192 میلادی) دیده می‌شود که تاریخ آن مربوط است به بیست و نهمین سال زمامداری او (شکل 78). تاریخ خلاف قاعده در این سکه توضیح روشنی دارد و آن هم مربوط به این نکته است که کومودوس به عوض آنکه 17 مارس سال 180 یعنی تاریخ آغاز زمامداری خود را مبدأ قرار دهد ترجیح داده همچنان تاریخ سالهای حکومت سلفش مارکوس آورلیوس را ادامه دهد. او ضرب مجموعه سکه‌های خود را در بیست و یکمین سال سلطنتش شروع کرد بدین امید که در بیست و نهمین سال سلطنت خویش به مصر سفر کرند اما این امر تحقق نیافت.
فانوس دریایی در مآخذ تاریخی عرب همچنان مورد توجه قرار گرفت و از نوشته‌های آنان پیداست که زلزله‌ی سال 956 میلادی و زلزله‌های سالهای 1303 و 1323 میلادی صدمه‌ی شدیدی به فانوس دریایی وارد کرده است. کامل‌ترین توصیف چراغ به دست نویسندگان کلاسیک که در صفحات پیشین از آنان نقل قول کردیم نوشته نشده بلکه توسط یکی از سیاحان عرب به نام ابوحجاج یوسف بن محمد بَلَوی اهل‌ اندلس نگارش یافته که در سال 561 هجری قمری (1166 میلادی) فانوس دریایی را دیده است. او شرح می‌دهد که جزیره‌ی فاروس ‌اندکی دور از ساحل اصلی است و وقتی آب دریا زیاد نباشد امکان دارد که آدمی با عبور از روی موج‌شکن یا معبر مخصوص خود را از جزیره به ساحل اصلی برساند بی‌آنکه پایش خیس شود. او در ادامه توصیف خود می‌نویسد:
فانوس در منتهی‌الیه جزیره سر بر افراشته است. بنای آن چهار پهلو، و هر پهلوی آن حدود 8/5 متر است. آب دریا این فانوس را بجز پهلوهای شرقی و جنوبی در احاطه دارد. ‌اندازه‌ی پهلوهای سکوی فانوس از سطح بالایی سکو تا پای دیوارهای فانوس 6/5 متر است و به ارتفاع مساوی از سطح دریا رو به بالا امتداد پیدا می‌کند. اما، پهلوی سکو که در جانب دریاست به دلیل ساختمان خود کمی بزرگتر است و مثل دامنه‌ی کوه شیب‌دار است. به مرور که ارتفاع سکو در جهت دیوار فانوس فزونی می‌گیرد از عرض آن کاسته می‌شود تا به 6/5 متر می‌رسد که در بالا یادآوری شد.
بنای فانوس در پهلویی که به جانب دریاست مستحکم ساخته شده است، سنگهای آن را خوب شکل داده و مستقر کرده‌اند و پرداخت سنگها در مقایسه با بقی بنا خشن‌تر است. بنای این قسمت از ساختمان را که شرح دادم تازه است، زیرا لازم بوده بنایی این بخش تجدید شود.
روی دیواری که در جهت دریاست، یعنی در پهلوی جنوبی آن، کتیبه‌ای قدیمی نصب شده که من نمی‌توانم آن را بخوانم؛ این کتیبه با مشابه خود تفاوت دارد چون حروف آن از سنگ سیاه و سخت است. ترکیب هوا و جوّ دریا سنگهای پشت کتیبه را از بین برده و حروف برجسته فقط به دلیل سختی بر جا مانده است. حرف A کمی بیشتر از 54 سانتیمتر ارتفاع دارد. بالای حرف M مثل حفره‌ی بزرگی در دیگ مسی به نظر می‌رسد. سایر حروف هم به همین نسبت بزرگ‌اند.
مدخل فانوس دریایی بسیار بالاتر از سطح زمین است و شیب راهه‌ای به طول 183 متر به آن منتهی می‌شود. این شیب راهه روی ردیفی از طاقیهای پر انحنا استوار شده است. یکی از همراهانم زیر یکی از این طاقیها رفت و دست خود را دراز کرد که به آن طرف طاقی نرسید. شانزده طاقی وجود دارد، و هر یک بتدریج مرتفع‌تر می‌شود تا به مدخل برسیم؛ و ارتفاع آخرین طاقی از همه بیشتر است. [ احتمال دارد این همان شبه راه پله‌ای باشد که نقش آن روی سکه‌ها دیده می‌شود. ]
ابوحجاج که با همراهانش از ویرانه‌های جزیره بازدید کرده است در این باره می‌نویسد:
ما توانستیم تا 73 متری آن طرف مدخل پیش برویم. در اینجا در سمت چپ خود درِ بسته‌ای را پیدا کردیم که نمی‌دانستیم به کجا منتهی می‌شد. حدود 110 متر آن طرف‌تر باز دری مشاهده کردیم. داخل شدیم و خود را در اتاقی یافتیم که پشت آن، اتاق دیگری و باز هم اتاق دیگری، و جمعاً هجده اتاق در امتداد راهرو، و همه مرتبط با هم، دیده می‌شد. سپس فهمیدیم کسی در جزیره فاروس سکونت ندارد. باز هم 110 متر پیش رفتیم و چهارده اتاق در سمت چپ و راست خود شمردیم. در فاصله‌ی 44 متری جلوتر، هفده اتاق مشاهده کردیم. عاقبت، در فاصله‌ی 100 متری بعدی به اولین طبقه‌ی فانوس رسیدیم. پله‌ای وجود نداشت اما دور قسمت میانی و استوانه‌ای شکل ساختمان عظیم، شیب راهه‌ای مشاهده کردیم که ارتفاع آن بتدریج زیاد می‌شد. در سمت راست ما دیواری دیده می‌شد که چندان ضخامتی نداشت و در سمت چپمان ساختمانی وجود داشت که پیش ازصعود، اتاقهای آن را دیده بودیم. ما داخل راهرویی به عرض 1/6 متر شدیم که قسمتی از سقف آن را با سنگهای پرداخت شده پوشانده بودند؛ دو تن از همراهانم نتوانستند از این قسمت عبور کنند.
وقتی به بالای طبقه‌ی اول رسیدیم با آویختن سنگی به یک طناب ارتفاع طبقه اول را از کف زمین‌ اندازه گرفتیم که 57/73 متر بود، و ارتفاع دیوار کوتاه نرده‌دار به 1/83 متر می‌رسید.
در وسط این سکوی طبقه اول بنای فانوس رو به بالا ادامه می‌یافت که از اینجا به بعد شکل آن هشت ضلعی می‌شد و هر پهلوی آن 18/3 متر بلندی داشت و فاصله‌ی آن از دیوار کوتاه نرده‌دار 3/45 متر بود. ضخامت دیوار به 1/5 تا 2 متر می‌رسید؛ این رقم در یادداشتهای اصلی‌ام خیلی روشن نیست، اما به رقمی نزدیک است که با طناب‌ اندازه گرفته و جزئیات را با جوهر نوشته‌ام، که لکه‌دار نشده است. این رقم فوق‌العاده عجیب است... اما مطمئنم که ضخامت دیوار 2 متر بود.
طبقه‌ی اول در مقایسه با سکوی دوم بلندتر بود. وقتی وارد شدیم پلکانی را یافتیم و هجده پله را شمردیم و به وسط طبقه‌ی بالایی رسیدیم. باز هم با طناب ‌اندازه گرفتیم و ارتفاع طبقه دوم تا طبقه‌ی اول 27/45 متر بود.
در مرکز سکوی طبقه‌ی دوم، بنای عمارت همچنان به شکل استوانه، با قطر 75/2 متر، رو به بالا ادامه پیدا می‌کرد. از پای دیوار تا نرده 2/19 متر بود. ما از آنجا داخل شدیم و از سی و یک پله بالا رفتیم و به طبقه‌ی سوم رسیدیم. ارتفاع طبقه‌ی سوم را با طناب سنجیدیم که 7/32 متر بود. در سکوی طبقه‌ی سوم مسجد قبّه‌داری با چهار در دیده می‌شد. ارتفاع مسجد 5/49 متر و قطر آن 36/6 متر بود. نرده فقط 46 سانتیمتر ارتفاع داشت و فاصله‌ی آن از دیوار مسجد به 1/51 متر می‌رسید.
به طور خلاصه، بنایی که دیدیم 67 اتاق داشت؛ البته این رقم شامل اتاق اول، که می‌گفتند به زیرزمین و به دریا منتهی می‌شود، نمی‌شد. ماحصل‌ اندازه‌گیریهای ما نشان داد که ارتفاع مناره 96/99 متر و ارتفاع قاعده‌ی سکوی آن تا لبه‌ی دریا 9/15 متر است. بخشی از این قاعده که از زیر آب دریا قابل رؤیت است حدود 1/83 متر است.
این توصیف به اضافه‌ی ابعاد بنا، همراه با نقش سکه‌ها و سایر اطلاعات، تصویر بسیار روشنی از وضع ظاهری و واقعی فانوس را در اختیار ما می‌گذارد. بدین قرار پی می‌بریم که ارتفاع پایین‌ترین طبقه 57 متر بوده و هسته‌ای استوانه‌ای شکل داشته که وزن طبقات بالا را تحمل می‌کرده است. طبقه‌ی دوم هشت ضلعی و ارتفاع آن 27/5 متر، و طبقه‌ی سوم استوانه‌ای شکل و ارتفاع آن 7/5 متر بوده است. نقش سکه‌ها نشان می‌دهد که مجسمه‌ی زئوس سوتر بر بالای این بنا قرار داشته که می‌بایست دست کم 5 متر به ارتفاع آن افزوده باشد. اگر 10 متر قاعده‌ی بنا را که از سطح آب بالاتر بوده به رقم کل بیفزاییم به ارتفاعی در حدود 117 متر بالای سطح دریا می‌رسیم.
ابن بطوطه در سال 1326 میلادی / 727 هجری قمری از فانوس دریایی دیدن کرده و 23 سال بعد در بازدید مجدد خود از این فانوس می‌نویسد « چنان وضع خرابی دارد که ورود به داخل بنا و صعود تا مدخل آن ناممکن است » دست‌نوشته‌ای که در صومعه مونپلیه موجود است تاریخ ویرانی فانوس دریایی را هشتم اوت 1303 ذکر می‌کند.
آخرین تصویر قابل قبولی که از فانوس دریایی پیش از انهدام آن در دست داریم بر موزائیکی نقش است که در سقف نمازخانه‌ی زنو (64) در بخشی از کلیسای جامع سان مارکو، واقع در ونیز، در حدود سال 1200 میلادی به کار رفته است. موزائیکِ نمازخانه نقش فانوس دریایی و کشتی حامل مرقس، مؤلف یکی از انجیلهای چهارگانه، را نشان می‌دهد که با احترام به اسکندریه می‌رسد تا کلیسای مسیحی (قبطی) مصر را پایه‌ریزی کند. او در مصر رحلت کرد و در اسکندریه به خاک سپرده شد. ونیزی‌های تاجر مسلک که احساس می‌کردند بیشتر از مردم اسکندریه و مصر، که در آن زمان تحت حاکمیت مسلمانان قرار داشتند، به بقایای یک قدیس احتیاج دارند جسد او را در سال 868 میلادی دزدیدند. جسد این حواری اکنون در زیر محراب معلّا (65)‌ ی کلیسای باشکوهی که نام مرقس حواری را بر خود دارد آرمیده است. در روایت آمده است که ونیزی‌های حیله‌گر جسد را قاچاقی از زیر دست مأموران مسلمان گمرک بیرون بردند، زیرا وانمود کرده بودند که صندوق همراه آنان فقط پر از گوشت خوک است. طبعاً، هیچ مسلمان محترمی در گفته‌ی آنان تردید نکرد و مایل نبود تا چنین محموله‌ی ناپاکی را بازرسی کند! خارج کردن جسد مرقس، دومین مرده‌ربایی بزرگ در تاریخ اسکندریه به شمار می‌رفت؛ اولین آن تصاحب جسد اسکندر به دست بطلمیوس اول بود که آن را در اسکندریه دفن کرد. اخیراً جمجمه‌ی مرقس حواری را از ونیز به مصر برگردانده‌اند که اکنون در کلیسای جامع قبطی مرقس حواری در قاهره مدفون است.

توضیح 2: ورود مرقس حواری به اسکندریه در حین عبور از کارن فانوس دریایی؛ در بالای طبقه‌ی سوم، مسجد قبّه‌داری که این طولون نوشته است در بازسازی فانوس دریایی ایجاد شده دیده می‌شود. این تصویر موزائیکی به سده‌ی سیزدهم و به نمازخانه‌ی زنو در کلیسای جامع سان مارکو واقع در ونیز تعلق دارد.
اکنون در جایگاه پیشین فانوس دریایی دژ بزرگ اسلامی قیت بیگ واقع است که آن را در سده‌ی پانزدهم با استفاده از مصالح فانوس دریایی سرنگون شده ساخته‌اند. چون این دژ در منطقه‌ی نظامی قرار دارد دسترسی به آن دشوار است و چیز چندانی برای دیدن، بجز معماری اسلامی، ندارد. وقتی جهانگردان در اسکندریه برای بازدید مقبره‌های زیرزمینی قَم السشَفور به باغ اطراف دژ وارد می‌شوند با دیدن نقش فانوس دریایی وایسیس فاریا بر مرمر سفید، خاطره‌ی این هفتمین عجایب هفتگانه در ذهنشان تداعی می‌شود.

تصویر 3: دژ نظامی قیت بیگ در اسکندریه که در سده‌ی پانزدهم در جای فانوس دریایی بنا شد.

پی‌نوشت‌ها:

1- قصد نویسنده بازی با الفاظ است چون « فاروس » از نظر آهنگ با « فارو » یعنی فرعون شبیه است.- م.
2- Nectanebo II.
3- Rhacotis.
4- Mareotis.
5- Canopus.
6- Siwa.
7- Ammon.
8- پلوتارک با الفاظ بازی کرده است چون به زبان یونانی « ای، پسرم » o Padon و « ای، پسر زئوس » o Pai Dios تلفظ می‌شود.- م.
9- Dinocrates.
10- Sema.
11- Perdiccas.
12- Seti I.
13- Caesarium.
14- Emporium.
15- Heptastadium.
16- Gymnasium.
17- Hippodrome.
18- Serapis.
19- Serapeum.
20-modius، پیمانه یا کیل غله که برابر با هشت کوارت، حدود 7 لیتر کنونی، بوده است.- م.
21- Muses.
22- Vesuvius.
23- Eusebius.
24- Sostratus.
25- Peter Fraser.
26- Cnidian.
27- Dexiphanes.
28- Berenice.
29- Dioscuri.
30- Pollux و Castor در اساطیر یونان پولوکس را در بوکس بازی و کاستور را در سواری بی‌رقیب می‌دانند، هر دو جنگجویانی بی‌نظیر بودند که در فداکاری نسبت به یکدیگر شهرت داشتند و بعد هم پشتیبان دریانوردان شدند.- م.
31- Posidippus.
32- Delos.
33- Hippias.
34- Epihanes.
35- Fathom، واحد عمق پیمایی است و برابر است با 1/8 متر.- م.
36- به همین دلیل در نظم و نثر پارسی به آیینه سکندر با آیینه اسکندر هم موسوم است.- م.
37- Ravenna.
38- Museo Torlonia.
39- منظور نظامی پولی است که در یک زمان دو نوع فلز مثلاً طلا و نقره را در کشور مجاز می‌شمارد.- م.
40- Commodus.
41- Ny - Carlsberg.
42- Isis Pharia.
43- Corporations.
44- Kyrios Leontis.
45- Ulysses.
46- Sirens، در اساطیر یونان نام فرشتگان دریایی است که نیمی از پیکرشان زن و نیم دیگر به شکل پرنده بوده است اینان با ساز و آواز محسورکننده‌ای دریانوردان را به سوی خود می‌کشاندند و کشتیهایشان را غرق می‌ساختند و سرنشینان را طعمه خود می‌کردند.- م.
47- Nilus.
48- Jerash.
49- Lechaeum.
50- Heraclea Pontica.
51- Berytus.
52- Laodiciea.
53- Panormus.
54- Aegae.
55- Bregram.
56- Domitian.
57- Nerva.
58- Trajan.
59- Antoninus Pius.
60- Marcus Aurelius.
61- Taporis Magna.
62- Serapeum.
63- Pompey s Pillar.
64- Zeno.
65- High Altar.

کتابشناسی
Bernard, A., Alexandrie Ia Grande, Paris, 1956.
Forster, E. M., Pharos and Pharillon, London, 1923.
Fraser, P. M., Ptolemaic Alexandria, Oxford, 1972 (repr. 1984).
Thiersch, H., Pharos antike Islam und Occident: ein Beitrage zur Architektur geschichte, Leipzig and Berlin, 1909.

منبع مقاله :
کلیتن، پیتر؛ پرایس، مارتین؛(1392)، عجایب هفتگانه در دنیای باستان، ترجمه‌ی محمّدحسین آریا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم.